در مورد جمهوري اسلامي بسياري از تحليلگران معتقدند كه در آن مخالفت توأمان با استبداد داخلي و استعمار خارجي وجود داشته است و انقلاب اسلامي ايران در حقيقت عصاره دو انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن نفت بوده است كه يكي كاملاً ضد استبدادي و ديگري كاملاً ضد استعماري بوده است و به همين دليل هم توانسته بود تمام اقشار جامعه را تحت پوشش خود قرار دهد. كشورهاي مسلمان مانند ايران، تونس، مصر و... هم يك تجربه تاريخي مشترك دارند و هم مسائل و مشكلات مشتركي دارند كه با توجه به بافت فرهنگي مشترك، راهحلهاي مشتركي ميتوانند داشته باشند.
ايران پرچمدار بسياري از تحولات سياسي اجتماعي منطقه بوده است، مواردي مانند حكومتهاي مستقل ايراني كه عليه حكومت اموي و عباسي بود، بخشي از آن ريشه در مخالفت و ضديت با تبعيض و با سلطه دارد تا اينكه به دوران اخير ميرسد. اگر اين موارد در نظر گرفته شود، ميتوان پاسخ داد كه نقش تحولات جهان اسلام و توسعه چه خواهد بود؟
در مورد بررسي مفهومي «توسعه»، چيزي كه مسلم است اينكه توسعه در اينجا به معناي عام بوده و عبارت «تعالي» از واژه «تحول» هم مناسبتر است. تحول لزوماً بار مثبت ندارد و هر تحولي رو به پيشرفت نيست ولي «تعالي»، بار ارزش مثبتي دارد.
اين تحولات در هر دو حوزه توسعه اقتصادي و توسعه سياسي تأثيرگذار خواهد بود. در مورد چگونگي تأثيرگذاري اين تحولات در دو سطح نظري و عملي ميتوان به بحث پرداخت. در سطح نظري به مواردي مانند چيستي توسعه ميتوان پرداخت. توسعه به معناي خاصي مدنظر است كه بيشتر بر اساس رشد اقتصادي و معيشت توضيح داده ميشود و بيشتر وجهي مادي داشته و ناظر به رشد است.
شايد در ايران و در تونس توسعهيافتگي تا حدي ايجاد شده بود، پس چه اتفاقي افتاد كه مردم قيام كردند؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد به اختلافي كه ميان مفهوم و معناي توسعه وجود دارد، دقت كرد؛ بويژه اينكه از نظر اسلام، توسعه محدود به توسعه مادي نميشود و تعالي هم در آن هست. پس اولين تأثير در حوزه مفهومي است كه بتوانيم معني و مفهوم توسعه را به خوبي تبيين كنيم.
مطلب ديگر در مورد راهبردهاي توسعه و سازوكارهاي توسعه است. اگر معنا و مفهوم توسعه بومي و اسلامي داشته باشيم، چگونه ميتواند بصورت نظري تعريف شود؟
در مورد سطح عملي مباحث، توجه داشته باشيم كه اسلام يك شيوه و سبك زندگي هم هست. كما اينكه شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي، فراتر از يك استراتژي سياست خارجي بود و به عنوان يك سبك زندگي غير از شرق و غرب مطرح بود، نوعي شيوه تمدني بوده است. يعني اسلام نوعي تمدن با ماهيت خاص خودش است كه با تمدن غربي متفاوت ميشود و اين شيوهاي عملي براي پايهريزي تمدن اسلامي است.
مجموعه اين گزارهها و مفاهيم را چگونه ميتوان عملي كرد؟ براي اين كار بايد به تجربيات عملي جهان اسلام در اين مورد مراجعه كرد كه امروزه تحت عنوان الگوهاي مختلفي از آن ياد ميكنند. الگوي تركيه، الگوي مالزي، الگوي ايران؛ اين موارد الگوهايي متفاوت در هر دو سطح اقتصادي و سياسي هستند كه با توجه به اينكه اين تحولات به چه سمت و سويي بروند، يكي از اين تجربهها ميتواند راهگشاي بقيه كشورها هم باشد.
در اوايل مباحث مربوط به انرژي هستهاي ايران، يكي از روزنامه عربي چاپ دبي را ديدم كه نويسندهاي گفته بود: «ما بايد از ايران ياد بگيريم. ما صلح كرديم و به امريكا پايگاه داديم ولي سرانجام هيچ چيزي نصيبمان نشد ولي ايران با الگوي مقاومتي كه در پيش گرفته، به همه چيزهايي كه ميخواسته رسيده است ولي ما نرسيدهايم. ما همه نوع همكاري هم كردهايم ولي در تأمين اهدافمان موفق نشدهايم.»
پس الگوي ايران ميتواند براي ساير كشورهاي اسلامي هم مطرح باشد، الگويي كه ميتواند پايهگذار تمدن اسلامي باشد و البته رقابتي هم بين الگوهاي مختلف اسلامي وجود دارد. بنابراين يكي از پيامدهاي تحولات اخير منطقه، چه در سطح عملي و چه در سطح نظري، بحث الگوها است.
در سطح كلانتر ميتوان به اين بحث پرداخت كه اين الگو بومي باشد، درونزا باشد يا برونزا؟ كه به بحث مديريت هم برميگردد. امريكا و غرب معتقدند كه اين تحولات در جهان اسلام اجتنابناپذير بوده و به دنبال مديريت كردن آن هستند. اين كلام بدين معنا است كه اگر كشورهاي اسلامي بدنبال توسعه سياسي اقتصادي هستند، بايد الگوي غربي به آنها ارائه شود. اين سياست ميتواند شباهتهايي به دكترين كندي به نام «اتحاد براي پيشرفت» داشته باشد، كه انقلاب سفيد را هم در زمان شاه در ايران اجراء كردند تا از انقلابهاي مردمي جلوگيري شده يا بدل زده شود.
امريكاييها اين كار را در طرح خاورميانه بزرگ هم پيگير بودند كه تندروي و افراط امريكا باعث مقاومتهايي در ميان اعراب شد. امريكاييها اگر چه در ايجاد تحولات اخير، نقشي نداشتهاند ولي امروز به دنبال مديريت آن هستند كه يك راه آن ارائه الگوي توسعه است. در شرايط حاضر نوعي رقابت بين الگوي توسعه بومي درونزا و الگوي غربي برونزا هم در اين كشورها در جريان است. يكي از مهمترين راههايي كه ميتوان اين تحولات را مديريت كرد اين است كه ما بتوانيم يك الگوي درونزاي بومي اسلامي معرفي كنيم كه نقش جمهوري اسلامي در اين كار بسيار ضروري است؛ اگر چه كار سختي بوده و در رقابت با كشورهايي مانند تركيه و مالزي قرار دارد. سعوديها هم ميخواهند الگويي را ارائه دهند که بيشتر الگوي پسرفت است و كاملاً بر اساس وابستگي شديد به غرب ميباشد.
برگرفته از میزگرد فصلنامه راهبرد توسعه، شماره 26، تابستان 1390